بایگانی برچسب‌ها: سرزمین کردستان

کُردستان؛ خنیایی‌ترین سرزمین ایران

استاد ميرجلال الدين كزازی

استاد ميرجلال الدين كزازی





نوشتاري از استاد ميرجلال الدين كزازی درباره پيشينه خنياگری در ايران و كُردستان

خنیا (:موسیقی)، به سامان‌ترین هنری است که آدمی تاکنون توانسته است پدید آورد و راز شگرف که جادوی زیر و بم است هم می‌تواند به این ساختار بسیار نغز به سامان که تنها در هنر موسیقی دیده می‌شود به سرآمدگی باز گردد.

در فرهنگ گرانسنگ و تاریخ بشکوه و نازشخیز ایران، هنر خنیا یا موسیقی از ارج و ارزشی بسیار همواره برخوردار بوده است. ارج و ارزش خنیا یا موسیقی تا بدان پایه بوده است که در ایران زمین از دورترین روزگارانی که می‌دانیم تاکنون این هنر، هنری آیینی و فراسویی و مینوی شمرده می‌شده است. من نمی‌خواهم در این باره به فراخی سخن بگویم تنها به نکته‌ای در این میان انگشت برمی‌نهم.

ما هنوز هنگامی که رامشگری شیرین کار شکرزخمه با نواهای دلآویز و جان‌انگیز خویش ما را به شگفت می‌آورد از ما بازمی‌ستاند تا ژرفاهای نهاد و نهان ما را می‌کاود، در ستایش او می‌گوییم ما را به عرش بردی. این رفتار زیباشناختی را می‌وان کنایه دانست. پیشینه‌ای بسیار کهن در فرهنگ ایارن دارد. چرا آن رامشگر چرب دست ما را به عرش می‌برد. پیوند عرش با خنیا چیست؟

بهشت برین آن باغ آرمانی که امیدم اینست که ما روزگاری ما دیگربار یکدیگر در آنجا بازیابیم، در اوستا، نامه‌ی مینوی زرتشت، گروسمان نامیده شده است. این واژه‌ایست کهن که به پارسی کهن نیز رسیده است. گروزمان، اما واژه‌ایست کم‌شناخته. تنها چندبار در سروده‌های پارسی کاربرد داشته است. اگر این نام را از دید ریشه‌شناسی بکاویم از دو پاره ساخته شده است. معنای آن، خانه‌ی خنیا یا سرای سرود است. ایرانیان آن کاشانه‌ی مینوی را خانه‌ی خنیا یا سرای سرود نامیده‌اند. گروسمان ایرانی به درست برابر می‌افتد با عرش. پس هنگامی که ما به آن خواننده ی اهورایی آوا، به آن رامشگر چیره‌دست می‌گوییم که تو ما را با آواز دلنواز خویش به عرش بردی، به راستی اگر از دید تاریخ فرهنگ و اندیشه بنگریم به او می گوییم که ما را به بهشت راه نمودی، به همین روی است که یکی از خنیایی‌ترین و خرم‌دلترین سخنوران ایرانی مولانا، در رازنامه‌ی سترگ خود مثنوی گفته است درباره‌ی موسیقی، ما همه اجزای آدم بوده‌ایم، در بهشت این لحن‌ها بشنوده‌ایم. او می‌گوید لحن‌های خنیا بهشتی است. اما این پدیده‌ی برین و مینوی هنگامی از آن فرازنا فرو افتاده است به جهان خاکی رسیده است، آن نغزی و نابی و نازکی و پیراستگی نخستین را از دست داده است، اما هنوز پیوند خود را با خاستگاه خویش نگسسته است. گویی نمودی نشانی از آن گروسمان را در خود دارد. همان است که ما را بر می‌شوراند . پیل نهفته در ما را فرایاد هندوستانی می‌آورد که نیستان ماست. میستان ماست. آن نی، ما را به آن می می‌رساند که در آن میستان چشیده‌ایم. مزه‌ی آن می را در کام جان ما باری دیگر، برمی‌انگیزد. از آن میان اگر ما بخواهیم به جغرافیای موسیقی در ایران زمین بنگریم و بیندیشیم، من بی‌گمانم هر آشنا با تاریخ موسیقی ما من همرای و همداستان خواهد بود، اگر بگویم سرزمین‌های ماد که امروز تیره‌هایی از کردان در آن به سر می‌برند خنیایی ترین سرزمین‌های ایرانی اند. موسیقی با خون ر رگ های کُردان روان است. من همچنان یک نمونه می‌آورم. نمونه‌ای که خود پیشینه‌ی این هنر آیینی شگرف در این سرزمین‌ها بازمی‌نماید. یکی از کهن‌ترین آهنگ‌ها در خنیای ماد یا خنیای کُرد، آن است که هوره نامیده می‌شود. انگاره‌ای در این میان است که می‌گوید هوره ریختی است بازمانده از خدای باستانی ایران، اهورامزدا. من می‌گویم دیرینگی هوره، به روزگار گاهان بازمی‌گردد. به زمانی که زرتشت سروده‌های آیینی خویش را درمی‌پیوست. ما می‌دانیم که موبدان، گاهان را به آهنگ می‌سروده‌اند. هنگامی که باژ می‌خوانده‌اند. واژه‌ی گاه که در فارسی دری در معنی مقام و آهنگ است، واژه‌ای خنیایی است از این سروده‌هاست. گاثها یا گاتها. ازآنجاست که تازیان، ایرانیان کهن را اهل زمازم می‌گفته‌اند. یعنی کسانی که به آواز باژ می‌خوانند و دعا می‌کنند. پس به هیچ روی مایه‌ی شگفتی نیست که مردانی مهینه و نامدار موسیقی از این سرزمین‌ها برخیزند چون این سرزمین‌ها سرزمین‌های خنیاست. شما به هر کدام از تیره‌های کُرد که بازماندگان باستانی مادها هستند، بنگرید، نواهایی نغز و ناب را که سینه به سینه از پیشینان از پسینان رسیده‌است، نزد آنان می‌یابید. یکی از گرانبهاترین گنجینه‌های خنیای ایران، خنیای کُردان است که تاکنون آنچنان که می‌سزد، کاویده و بررسیده نشده است. از آن میان خنیا و موسیقی در کرمانشاه.